ابرقدرتها فرصت بازسازی اقتصاد جهانی را نابود میکنند؟
اکو ایران: با تسریع در روند افول جهانیشدن، فرصتی برای اصلاح اشتباهات نئولیبرالیسم و ایجاد یک نظم بینالمللی بر اساس چشمانداز رفاه مشترک ایجاد شده است. اما برای انجام این کار، باید از تغییر این روایت توسط نهادهای امنیت ملی قدرتهای بزرگ جهان جلوگیری کرد. به گزارش اکو ایران، تحولات یک دهه اخیر دلالت بر […]
اکو ایران: با تسریع در روند افول جهانیشدن، فرصتی برای اصلاح اشتباهات نئولیبرالیسم و ایجاد یک نظم بینالمللی بر اساس چشمانداز رفاه مشترک ایجاد شده است. اما برای انجام این کار، باید از تغییر این روایت توسط نهادهای امنیت ملی قدرتهای بزرگ جهان جلوگیری کرد.
به گزارش اکو ایران، تحولات یک دهه اخیر دلالت بر آن دارد که مسئله جهانی شدن مفهوم خود را از دست داده است این در حالی است که ایالات متحده در تلاش برای یافتن روایاتی جدید برای حفظ نظم موجود و تثبیت جایگاه کنونی خود و مدیریت تنازعات با است.
دنی رودریک، استاد اقتصاد سیاسی بینالمللی در دانشگاه هاروارد و رئیس انجمن بینالمللی اقتصاد، با انتشار یادداشتی با عنوان «آینده جهانی شدن چیست؟» ضمن بیان تاریخ جهانی شدن به تئوری های جدید و روند پیش رو جهان میپردازد.
در آستانه تغییر داستان
روایتی که زیربنای نظام اقتصادی کنونی جهانی را تشکیل میدهد، در آستانه چرخش داستان خود قرار دارد. از پایان جنگ جهانی دوم، نظم بینالمللی لیبرال بر جریان آزاد کالاها، سرمایه و امور مالی بنا شده، اما این روایت اکنون به صورتی متفاوت جلوه میکند.
جهان آنارشیک و تحول در روایتهای هنجارآفرین
هر نظم بازاری توسط روایتهایی پشتیبانی میشود -داستانهایی که درباره نحوه عملکرد نظام [بازار] از خود میسازیم. این امر به ویژه در مورد اقتصاد جهانی صادق است، زیرا بر خلاف کشورهای منفرد، جهان عملا [محیطی] آنارشیک است، به این معنا که هیچ دولت مرکزی وجود ندارد که به عنوان قانونگذار و مجری عمل کند.
در مجموع، این روایتها به شیوهای منظم، به ایجاد و حفظ برخی هنجارها کمک کرده و بایدها و نبایدها را برای دولتها تعریف میکند. هنگامی که این هنجارها درونی میشوند، بازارهای جهانی به گونهای تحتالشعاع آن قرار میگیرند که قوانین بینالمللی، معاهدات تجاری و نهادهای چندجانبه توانایی از قدرت چنین تاثیرگذاریی برخوردار نیستند.
در طول تاریخ، روایتهای جهانی بارها تغییر کرده است. تحت سیستم واحد پولی طلا، در اواخر قرن نوزدهم، اقتصاد جهانی به عنوان یک سیستم خودتنظیم کننده تلقی میشد که در آن ثبات بدون مداخله دولتها به بهترین شکل حاصل میشد و این باور وجود داشت که حرکت آزاد سرمایه، تجارت آزاد و سیاستهای کلان اقتصادی صحیح، بهترین نتایج را برای اقتصاد جهانی خواهد داشت.
از واحد پولی طلا به نظام برتون وودز
فروپاشی سیستم واحد پولی طلا، همراه با رکود بزرگ، تأثیر قابل توجهی در غلبه روایت بازار خودتنظیمکننده ایجاد کرد. نظام برتون وودز که پس از جنگ جهانی دوم پدید آمد و برای تثبیت اقتصاد جهانی بر مدیریت اقتصاد کلان که بر تئوری کینزی متکی بود، نقش بسیار برجستهتری به دولت داد. با این رویکرد، فقط یک دولت رفاه قوی می تواند بیمه اجتماعی را تامین و از کسانی که در بازار سقوط کرده اند، حمایت کند.
سیستم برتون وودز همچنین رابطه بین منافع داخلی و جهانی را تغییر داد. اقتصاد جهانی که بر اساس مدلی از یکپارچگی سطحی ساخته شده بود، تابع اهداف تضمین اشتغال کامل داخلی و ایجاد جوامع عادلانه بود. به لطف کنترل سرمایه و رژیم تجارت بینالملل ، کشورها میتوانند نهادهای اجتماعی و اقتصادی را ایجاد کنند که متناسب با ترجیحات و نیازهای فردی آنها باشد.
بازگشت به فراجهانیسازی نئولیبرال
روایت نئولیبرالی فراجهانیسازی که در دهه ۱۹۹۰ غالب شد، یکپارچگی عمیق اقتصادی و جریان آزاد مالی را ترجیح داد، که بازگشتی به روایت استاندارد طلایی بازارهای خودتنظیمکننده بود. با این حال، به دولتها نقش مهمی واگذار شد: اجرای قوانین خاص که جهان را برای شرکتها و بانکهای بزرگ امن میکرد.
قرار بود مزایای بازارهای خودتنظیمکننده فراتر از اقتصاد باشد. نئولیبرالها معتقد بودند که دستاوردهای اقتصادی ناشی از فراجهانیشدن، به پایان دادن به درگیری بینالمللی و تقویت نیروهای دموکراتیک در سراسر جهان، به ویژه در کشورهای کمونیستی -همچون چین- کمک میکند.
روایت فراجهانی شدن نه اهمیت برابری اجتماعی، حفاظت از محیطزیست و امنیت ملی را انکار میکرد و نه مسئولیت دولتها را برای پیگیری آنها به چالش می کشید. اما فرض بر این بود که این اهداف میتوانند از طریق ابزارهای سیاستی که تداخلی با تجارت آزاد و امور مالی ندارند، محقق شوند. به عبارت ساده، کیک خود را داشته باشید و آن را همزمان بخورید [کنایه از اینکه دو اقدام خوب همزمان غیرممکن است و شما ناگزیر. از میان آنها یکی را انتخاب کنید]. و اگر نتایج ناامید کننده بود، -همانطور که بعدا معلوم شد- مقصر نه جهانیشدن بیش از حد، بلکه عدم وجود سیاستهای مکمل و حمایتی در حوزههای دیگر است.
شکست فراجهانی شدن و تولد مولدگرایی
فراجهانی شدن، که پس از بحران مالی ۲۰۰۸ در حال عقب نشینی بود، در نهایت به دلیل عدم غلبه بر تناقضات ذاتی خود شکست خورد.
از آنجایی که جهان، تئوری فراجهانیشدن را کنار گذاشت، تئوری جایگزین آن همچنان نامشخص مانده است. یکی از چارچوبهای سیاست اقتصادی در حال ظهور، که من آن را «مولدگرایی» نامیدهام، بر نقش دولتها در پرداختن به نابرابری، سلامت عمومی و انتقال انرژی پاک تأکید میکند. بهرهوری و محور قرار دادن اولویتهای سیاسی داخلی بدون اینکه با اقتصاد جهان باز مغایرتی داشته باشد، مجدداً مورد تأکید قرار گرفته است. نظام برتون وودز نشان داده که سیاستهایی که از اقتصادهای ملی منسجم حمایت میکنند، به ارتقای تجارت بینالمللی و جریانهای بلندمدت سرمایه نیز کمک میکنند.
فراواقع گرایی، پارادایم نوظهور
یکی دیگر از پارادایمهای نوظهور را پس از مکتب «رئالیستی» روابط بینالملل، میتوان فراواقعگرایی نامید. این روایت بر رقابت ژئوپلیتیکی بین ایالات متحده و چین تاکید میکند و منطق جمع جبری با حاصل صفر (سود یک طرف به بهای زیان طرف دیگر حاصل میشود) در روابط اقتصادی بین قدرتهای بزرگ اعمال میکند. چارچوب فرارئالیستی، وابستگی متقابل اقتصادی را نه به عنوان منبع سود متقابل، بلکه به عنوان سلاحی میداند که میتوان از آن برای فلج کردن دشمنان استفاده کرد، همانطور که ایالات متحده از کنترلهای صادرات برای جلوگیری از دسترسی شرکتهای چینی به نیمهرساناهای پیشرفته و تجهیزات تولید استفاده کرد.
مسیر آینده اقتصاد جهانی به این بستگی دارد که این چارچوبهای سیاسی رقابتی چگونه به تنهایی و در برابر یکدیگر عمل میکنند. با توجه به همپوشانی بین این دو در مورد تجارت، دولتها به احتمال زیاد رویکرد حمایتگرایانهتری را در چند سال آینده اتخاذ خواهند کرد و به طور فزایندهای از تجدید قوا و همچنین سایر سیاستهای صنعتی که تولید پیشرفته را ترویج میکنند، استقبال خواهند کرد. دولتها همچنین احتمالاً سیاستهای سبز (ایدئولوژی سیاسی که بر محیط زیست تاکید دارد) بیشتری را اتخاذ خواهند کرد، مانند قانون کاهش تورم ایالات متحده، یا ایجاد موانعی در مرز که به نفع تولیدکنندگان داخلی باشد -همانطور که اتحادیه اروپا از طریق مکانیسم تعدیل مرز کربن انجام میدهد. چنین سیاستهایی در خدمت برنامههای سیاست داخلی و خارجی است.
اهمیت ملاحظات ژئوپلیتیک
با این حال، در نهایت، ملاحظات ژئوپلیتیکی به احتمال زیاد سایرملاحظات دیگر را کنار میزند و روایت فرارئالیستی را ممکن میسازد. به عنوان مثال، مشخص نیست که آیا تمرکز بر پیشرفته کردن تولید -که مشخصه تجدید حیات کنونی سیاست صنعتی است- کمک شایانی به کاهش نابرابری در داخل کشورها خواهد کرد، بالاخص با توجه به اینکه مشاغل خوب آینده احتمالاً از صنایع خدماتی ناشی میشوند. این مسئله خود زمینهای را برای رقابت با چین به به وجود می آورد.
توانمند ساختن نهادهای امنیت ملی قدرتهای بزرگ جهان، برای ربودن روایت اقتصادی، ثبات جهانی را به خطر میاندازد. این وضعیت، جهانی را میسازد که در آن درگیری همیشگی بین ایالات متحده و چین وجود دارد و کشورهای کوچکتر نیز برای تامین منافع خود باید درگیر این منازعات شوند.
ما یک فرصت منحصر به فرد برای اصلاح اشتباهات فراجهانی شدن و ایجاد یک نظم بینالمللی بهتر بر اساس چشمانداز رفاه مشترک داریم. ما نباید اجازه دهیم که قدرتهای بزرگ آن را هدر دهند.